اصلا یه طوریم خستم

نمیدونم خودم خستم، روحم خستس، 

دلم خستس، خسته از حرفای عمیقی 

که تو دلم مونده، خسته از اینکه هیچکس نمیدونه

چه حالی دارم، خسته از دردایی که هر چی جمعشون 

میکنم تمومی نداره... 

خسته از انتظار،از حال خوبی که هر چی میگردم

پیداش نمی کنم.. خستم آنقدر خسته که زورم به

خستگیام نرسه.

 

اگه علاقه به نوشتن دارید متن های خودتون رو از طریق منوی گفتمان نویسندگان برام بفرستید تا داخل وبلاگ قرارش بدم.