دل نوشت!
ولی خدا؛
یه زندگی خوبمون نشد ها، یه آب خش از گلومون نرفت پایین ها،
همه اینا حسرت شدااا، پس کو هعی میگفتی صبر کن درست میشه صبر کن درست میشه، درست نشد ها
صبرمون لبریز شد درست نشدااا.
ولی خدا؛
یه زندگی خوبمون نشد ها، یه آب خش از گلومون نرفت پایین ها،
همه اینا حسرت شدااا، پس کو هعی میگفتی صبر کن درست میشه صبر کن درست میشه، درست نشد ها
صبرمون لبریز شد درست نشدااا.
https://blogix.ir/admin/account/employment/create?blog=hosnakhosrowsha
عزیزان این لینک درخواست نویسندگی هست هر عزیزی خواست نویسنده بشه داخل وبلاگ من حتما در لینک اعلام کنه.
حتما اگر نظری ،پیشنهادی ،انتقادی
برای بهبود وبلاگ داشتید در گفتمان با من به اشتراک بزارید.
و یه خبر خوب دیگه ای هم که دارم اینکه قرار چند وبلاگ دیگه هم اضافه بشه مثل وبلاگ رمان،تایپ شخصیتی ،متن غمگین .
شما هم اگه درخواستی دارید بگید دیگه یه وبلاگی با چه محتوایی ایجاد بشه.
حمایتم کنید تا قوی تر از قبل فعالیت بشه🙃🥰
"مقصد فقط خدا"
خدایا خجالت میکشم سرم رو بالابگیرم وبه آسمامونت نگاه کنم،
آخه ما آدمای بنظر خوبت همه کارامون واسه منفعت خودمونه؛
اگه نماز میخونیم، قرآن میخونیم، ذکر میگیم، صدقه میدیم، ویا هرکار خیری میکنیم بازم واسه منفعت خودمون انجامش میدیم
فقط میخوایم به بهشتی که قولشو دادی برسیم نه تو!
خدایا میدونی آدم هایی که خلق کردی وقتی سوار قطار زندگین ایستگاه های متفاوتی پیاده میشن وقتی این قطار به ایستگاه آخر میرسه خالیه!
خالیه خالی فاقد از یک نفر،
ایستگاه آخری که تو چشم انتظار نشستی تا یک نفر از این آدما مقصد تو پیاده بشن اما دریغ از یک نفر،
حالا ببین چقدر واسه تموم اینا ریخت وپاش کردی اما یک نفر هم سراغتو نگرفت،
شرمندتم ما آدما؛
وقتایی اسمت وِرد زبونمونه که بهت نیاز داریم؛ دردی داریم یا غمی
یا هر مشکلُ گِره ای اونوقت که یادمون میوفته آره بابا خدایی هم هست.
اونوقته که دست به دعاُ، نمازُ، تسبیح میشیم.
ولی وقتی غرق خوشیم یه ذکر تو دهنمون نمیچرخه یادتو نمیوفتیم که بگیم آره بابا خدایی هم هست، اون باعث خوشیمِ اونجا دیگه یادمون نیست بگیم تو دُرستش کردی شُکرت.
ما ها فقط عادتمونه غُر بزنیم، کُفر بگیم، نِق نِق کنیم، حواسمون به چیزایی که داریم نیستُ بهانه چیزایی که نداریم میگیریم.
ماها حواسمون به حِکمت کارات نیست فقط شکایت میکنیم.
فقط دست نیاز به سمتت بالا میکنیم نه شکرگزاری .
ماها وقتی کار نیک انجام میدیم میگیم خدا میبینه حتماً جزای کارمون رو بهمون میده،
ولی وقتی گناه میکنیم نمیگیم خدا هستُ مارو میبینه،
خلاصه ما آدما حواسمون نیست که روزی تو همین روزا؛
روز حساب رسی از راه میرسه که اونجا یاد میگیریم توشادی هم یادت باشیم موقع گناه هم بگیم هستیُ میبینی.
شُکرت که هستیُ، هیچ کاری و هیچ چیزی از نظرت پنهون نیست دمت گرم.
"حسنا خسروشاهی"
دلم میخواهد هرروزُ، هرساعتُ، هردقیقه از تو بگویم؛
از درد ها و رنج هایی که هر روز میبینی، ازجسد هایی که بر دوش میکشی
از خون هایی که از تو جاری میشوند !
دوست دارم از این سکوت بیرون آیم فقط با فریاد از تو بگویم تا برسد به گوش جهانیان،
بگویم تا شاید بتوانم آنها را هم از این سکوت بیرون کشم وبا خود هم صدا کنم!
تو؛
هر طلوعت را باصدا های مهیب انفجار شروع میکنی وغروبت را با اجساد کوچک وبزرگ به پایان میرسانی،
راستش من صبر تو را ندارم، استقامت تو را ندارم،
تمام دیوار هایت فرو ریخته اند اما تو سر خم نکردی،
تمام درختانُ سبزه هایت در آتش بمباران سوختند اما تو دوباره روییدی،
هر روز با چشمانت کشتار جمعی از مردمت را دیدی ولی عقب نشینی نکردی،
استقامتت برایم عجیب است، فقط میدانم پشت تمام این قوی ماندن ها و صبوری ها یک چیز است؛
خدا : همانی که یاری ات میکند تا جلوی دشمن خبیث وکثیف سرخم نکنی، همانی که پناهت است وقتی عزیزی را از دست می دهی.
خوشبحالت آنقدر عزیز کرده خدایی که
هیچ چیز جلودارت نیست هیچ کس نمیتواند تو را از آن خود کند پس پایدار بمان سرزمین مظلومان!
"حسنا خسروشاهی"
از زنده بودنم خجالت میکشم؛
آیا ما این ظلم رامیبینیم و زندهایم :)؟💔
وقتی تو با دستان کوچکت میان آواره ها با ظرفی خالی دنبال کمی غذا میگردی.
من و امسال من؛
شُکر بجا نمی آوریم و نانُ غذا را خوب بد میکنیم،
غیر از این حالا کلاس شده است که بیشتر غذا را دور میریزند به بهانه میل نداشتن،
این ها نمیدانند کسانی مثل شما لنگ قطره ای آبُ تکه ای نان هستند،
این ها نمیدانند شما شب ها از شدت گرسنگی خواب به چشمانتان نمی آید،
این ها نمی دانند کسانی مثل شما در این گرمای سوزان از گرسنگی و تشنگی
جان خود را از دست میدهند .
اما باز هم با تمام اینها به کارشان ادامه میدهند؛
به اسراف، به مصرف گرایی.
واما قطعـادر روز ِقیـٰامت ازغزه مۍپرسند . .💔
ازکودکان تشنه،وگرسنه ای که هر روز جان میسپارند،
آیا چگونه میخواهیم آن روز سربالا بگیریم؟!
"حسنا خسروشاهی "
چند وقتیه پست نمیزارن چون لایک کامنت هاتون کم شده حمایتم کنید قشنگا 💚🌱
امشب مینویسم...!
از امن ترین پناهگاه، از لطیف ومهربان ترین موجود دنیا از کسی که بعد مادر تمام وجود من است،
مینویسم از شیرین ترین لبخند، زیباترین نگاه،
شروع میشود با پنج حرف اما دنیایی پنهانست میان هریک از این حروف !
شاید تاالان نامش را یافته باشید؛
آری او خواهر است،
قلب دوم من، مَحرم تمام راز هایم،
دَوای تمام درد هایم،
خواهر یعنی آرامش
خواهر یعنی زیباترین مخلوق
خواستم با کنار هم چیدن کلمه ها توصیفت کنم اما دیدم ناتوان تر از آنم که بخواهم از تو بگویم از بزرگیت، مهربانیت، صداقتت، رفاقتت وتمام خوبی هایی که در توست.
خواستم از آسمان بنویسم دیدم قلب تو بزرگ تر از آسمان است.
خواستم از گُل بنویسم دیدم تو لطیف تر از گُلی.
حال در تاريخ؛
1404/5/12
روز جهانی خواهر برای تو نوشتم تا در آینده ای نه چندان دور، بزرگ شوی و بخوانی.
تقدیم به خواهر عزیزم .هانا جان.
به قلم :حسنا خسروشاهی
به نام خدا ؛
naghtehamanyeknevisandehravani@
مارو به دوستانتون معرفی کنید.
زیادمون کنید قشنگا🌱
همراهان همیشگی وبلاگ نقطه امن یک نویسنده روانی سلام امیدوارم حالتون خوب باشه بنده یه کانال تازه تأسیس در روبیکا زدم درباره نویسندگی امیدوارم به کانالم سر بزنید من رو حمایت کنید.
ممنون از شما 💚🌱
#خوب_نوشتن📝
«چطور جذاب بنویسیم؟»
🪴 برای نوشتن یک متن جذاب راههای متعددی وجود دارد؛ هرگاه این راهها و ویژگیها به خوبی رعایت شد، ما نوشتهی جذابی خواهیم داشت.
اولین راه: برای تمامی جوانب نوشته، تحقیق کنید، بگردید و بهترین راهحل، عکسالعمل و مکان را پیدا کنید.
دومین راه: روان بنویسید؛ استفاده از کلمات سنگین و کهن هیچگاه سطح نوشتهتان را بالا نخواهد برد؛ اینکار باعث آزار خواننده خواهد شد.
🍄 تعادل را در استفاده از کلمات رعایت کنید، طوری بنویسید که خواننده هنگام مطالعهی نوشتهتان، نیاز به تفکر زیاد در جملات و واژهها نداشته باشد.
🍄 با این تفکر که کاملاً عامیانه نوشتن باعث جذابیت نوشتهی شما خواهد شد، دست به قلم نشوید.
🍄 سعی کنید برای شروع مونولوگ را ادبی و دیالوگ را عامیانه بنویسید.
سومین راه: برای نوشتن از جملات کوتاه استفاده کنید؛ جملات بلند باعث میشود خواننده در بین مطالب گم شود و در نتیجه به گیج شدن نویسنده منجر شود.
زندگی خلاصهایست از:
‹ ناخواسته به دنیا آمدن ، ناگهان بزرگ شدن،
مخفیانه گریستن، دیوانهوار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد
و منطق نمیپذیرد مردن › .
برتراند راسل |• 🔖
آره تو باهمه فرق داری تو رز سفید منی؛
تو تک رفیق منی، تو کلید صلح من میون تمام جنگ های جهانی،
از ماه زیباتری،از ستاره ها درخشان تری
بوی تو بوی بهشته، آغوش تو امن ترین جای دنیاست،
راستش میدونم دیره... اما!
امشب مینویسم.
رفیق روزای سختم، یازده سال با تموم خُشی ها سختیاش گذشت تو تمام این سال ها کنارم بودی وقتی غم داشتم با دستای قشنگت موهام رو نوازش میکردی کلی دلداریم میدادی تا آروم بشم وقتی خوشحال بودم بازم پیشم بودی همراهم ذوق میکردی
هر وقت زمین خوردم بهم زخم زبون نزدیُ دستمُ گرفتی و بلندم کردی،
هر وقت شکستم مرهم شدی،
نمیدونم وجودتو با کدوم کلمه توصیف کنم، نمیدونم اگه تو نبودی چجوری تا اینجا دَوم میاوردم.
کاش روزی بتونم تمام محبت هاتو جبران کنم.
کاش ...!
به یاد اون جمله زیبا که میگه؛
او قندِروز های تلخِ من است.
ومن میگم تو مرهمِ تمامِ بی قراری های منی!
به رسم تایخ؛
1404/5/8
روز جهانی رفیق(:
نوشتم برای رفیقی که جهان تکه تکه ام را با دستان خالی پراز محبتش به هم گره زد.
بآنو؛ "علی خواجه"
حسنا خسروشاهی🌱
به یاد روزایی که ساده بود و ساده گذشت🫠
یادش بخیر چه لحاظات شیرینی بود بچگی؛
لحظه هایی که مثل برق باد گذشتن تا چشم بهم زدیم رسیدیم به رده نوجوونی وکلی حسرت دلتنگی برای لحظات گذشته.
آره دلم تنگه،تنگه حیاط خونه مادربزرگ،
تنگ اون حوضچه آبی وسط حیاط که کلی ماهی قرمزتوش جا میداد
دلم تنگه واسه جمع شدن کل فامیل خونه مادربزرگ وکلی بازی سروصدا با بچه های فامیلُ بالارفتن از دُشک های گُلگُلی که مرتب منظم گوشه خونه جا خُش کرده بودن
دل تنگ قالی شستنای وسط حیاطم، دل تنگ شیشه های رنگی در خونه،
لی لی بازیا، گِل بازیا، هفت سنگ، طناب بازی مخصوصا وقتی که دخترا با صدای بلند میخوندن؛
شمع، گل، پروانه، سوسن، سنبل، افسانه
وکلی پرش از روی یه طناب وتکرار این آهنگ
دل تنگم واسه دویدن دنبال توپ پلاستیکی که وقتی تو حیاط جَعفَر آقا میافتاد با کلی بی رحمی پارش میکرد
جنازشم شوت میکرد تو سطل آشغال
کاش میشد دوباره چادرسفیدم بپوشم برم از بقالی محل سبزی بخرم
کاش میشد قالیچم رو کنار در تو کوچه پهن کنم با قابلمه های زردُ، قرمزم برای مهمونام آش بپزم، راستش دستپختم همچینم بد نبود.
آخه رعنا دخترِخاله زهرا وقتی میچشید کلی تعریف میکرد ومنم با کلی ذوق براش یه کاسه دیگه آش میریختم
آخ آخ دم دمای ظهر شدهُ بوی نون داغ مامان جون همه محل رو برداشته باید دست میجومبودم تا خلیل وجلیل دوقلو های افسانه ای عمو رَحمت همه نون هارو یه لقمه چپ نکردن
اِی وای پاک یادم رفت قُلکی که از مسجد گرفتم تا هر روز یه صدقه بندازم توش رو برم بِدمُ یه قُلک خالی بگیرم
این دفعه که رفتم یادم باشه رنگ زردشو از بابا کریم بگیرم سِرایدار مسجدُ میگم آخه همیشه رنگ سبزشو بهم میده منم که عاشق رنگ زردم ایندفعه سبز نمیگیرم.
اِنقدر حواس پرت شدم که یادم شُد از برنامه های قشنگی که هر روز میبینم براتون بگم مثل؛
عمو پورنگ، عمو فیتیله، آنه شرلی، بینوایان، بابالنگ دراز، زیزیگُلو آسی پاسی دِرا کوتا تا به تا...
هعی شاید باورتون نشه اِنگا همین دیروز بود چقدر زود گذشت چقدر همچی به شکل عجیبی تغییر کرد.
بازی توکوچه با بچه های فامیل رفت
بازی های رایانه ای اومد اما اون کجا این کجا!
دورهمیای خونه مادربزرگ رفت
تلفن همراهُ، تماس اومد اما اون کجا این کجا!
غذای های خوشمزه مامان پز رفت
غذا های آماده فست فود اومد اما این کجا آن کجا!
گردشُ پیکنیک رفت
گردش تو اکسپُلوراومد اما این کجا آن کجا!
رنگ زرد مورد علاقم رفت
رنگ سیاه جاشُ گرفت اما اون کجا این کجا!
حیا رفت بی حیایی مُدشد!
خُشی رفت حَسرت مُد شد!
آخه چرا هرچی تکنولوژی پیشرفت میکنه تا مثلا کمکی به راحتی آدما کنه بیشتر بدبختشون میکنه، بیشتر از یه زندگی راحت پر از صفا حُلشون میده به سمت پرتگاه تاریکی، ناامیدی، افسردگیی
ولی قلب ِمن تا ابد تو این دوران موند🩵🦕
حسنا خسروشاهی🌱
چرا نمینویسیم؟
🔺چرا از نوشتن فرار میکنیم؟
برای اینکه بدانیم چرا نمینویسیم، باید به این فکر کنیم که چرا میخواهیم بنویسیم. دانستن اینکه چه داستانی میخواهیم بیان کنیم، چه حسی را میخواهیم نشان بدهیم، یا ذهنمان را به کدام سمت میخواهیم ببریم. ممکن است با حجم زیادی از اطلاعات روبهرو باشیم، که نمیدانیم با آنها چهکار کنیم. یا اینکه نمیدانیم کدامشان را میخواهیم استفاده کنیم. اینها دلایل فرار از نوشتن هستند. در اینجا بحث فلسفه و جهانبینی یا همان پنجرهای که نویسنده از آن به دنیا نگاه میکند، مطرح میشود.
سید فیلد، در اول کتاب راهنمای فیلمنامهنویس، درمورد فرار از نوشتن میگوید: «وقتی که دارید خانه را مرتب میکنید، غذا درست میکنید، تمام کارهای غیرمهم را انجام میدهید، اما پشت میزتان نمینشینید که بنویسید، دارید از نوشتن فرار میکنید. خودتان را تنبیه یا سرزنش نکنید که چرا نمینویسید. فقط بدانید که دارید فرار میکنید.»
#نوشتههای_عینی_ذهنی
🌨.نوشتهی ذهنی چیست؟
نوشتهی ذهنی به تفکرات، احساسات و برداشتهای شخصی نویسنده اشاره دارد. این نوع نوشته بیشتر بر اساس تجربیات و احساسات فردی شکل میگیرد.
•ویژگیها:
شخصی: این نوشتهها معمولاً از دیدگاه شخصی نویسنده بیان میشوند و ممکن است شامل نظرات و احساسات او باشند.
•تجربهمحور: نوشتههای ذهنی به تجربیات و احساسات نویسنده وابستهاند و ممکن است به صورت داستان، شعر یا یادداشتهای شخصی باشند.
•غیررسمی: این نوع نوشتهها معمولاً غیررسمی و آزادانهتر هستند.
🌨.نوشتهی عینی چیست؟
نوشتهی عینی به واقعیتها، دادهها و اطلاعاتی اشاره دارد که قابل مشاهده و اندازهگیری هستند. این نوع نوشته بیشتر بر اساس واقعیتهای خارجی و قابل اثبات شکل میگیرد.
•ویژگیها:
غیرشخصی: نوشتههای عینی معمولاً از دیدگاه شخصی نویسنده دور هستند و بیشتر بر اساس واقعیتها و شواهد ارائه میشوند.
مستند: این نوع نوشتهها معمولاً شامل دادهها، آمار و مستندات هستند و به صورت مقالات علمی، گزارشها یا تحلیلهای دقیق نوشته میشوند.
رسمی: نوشتههای عینی معمولاً رسمیتر و ساختارمندتر هستند.
⚡️.تفاوت بین نوشتهی ذهنی و نوشتهی عینی به نوع محتوا و نحوهی بیان آنها برمیگردد.
🌨.بنابراین میتوان گفت: نوشتهی ذهنی براساس احساسات و تجربیات شخصی است، در حالی که نوشتهی عینی بر اساس واقعیتها و اطلاعات قابل اثبات شکل میگیرد. هر دو نوع نوشته ارزش و کاربرد خاص خود را دارند و در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار میگیرند.
قوائد متون دیالوگی برای پادکستهای آکادمی:
🔺.قبل از شروع کار اینو باید در نظر داشته باشید که مخاطب شما نمیتونه تصویری از داستان ببینه، پس تا حد ممکن یه سری موارد رو با دیالوگ به مخاطب حالی میکنیم. مثلا ما توی کار داشتیم که یکی از شخصیتها یادداشتی رو از روی میز پیدا میکنه، بعد این مورد رو اومدیم اینطوری به مخاطب انتقال دادیم:
- مامان، بابا رفته!
- تو از کجا میدونی؟
- یادداشتش روی میز بود. گفته تا شب برمیگرده.
توجه کردید که با استفاده از دیالوگ من نشون دادم یه یادداشتی بوده این وسط...
🔺.مورد دیگه اینکه چون کارها اکثرا هفت، هشت دقیقه یا نهایتا ده دقیقهای هستن ما با محدودیت زمانی مواجه هستیم، بنابراین باید توی همین تایم کم، داستان رو پیش ببریم و مخاطب تا جای ممکن متوجه داستان بشه، از حشو هم دوری کنیم.
حالا چطور این کار رو کنیم؟ روی دیالوگهایی که میخوایید بنویسید فکر کنید، دیالوگها باید داستان رو پیش ببرن، شخصیتها رو معرفی کنن، اطلاعاتی از داستان رو در اختیار مخاطب قرار بدن، باید روشون فکر شده باشه، مخاطب رو در انتظار نگه داره، جذابیت داشته باشه. کلمات مهم و مفهوم داری رو به کار ببرید.
خودتون رو بذارید جای مخاطب که داره اون پادکست رو گوش میده؛ ببینید آیا اون دیالوگ برای شما جذابیتی داره؟ با داستان همراهتون میکنه؟
🔺.گاهاً پیش میاد افراد کمتجربه، دیالوگها رو ناشیانه مینویسن، مثلا توی کار عاشقانه انقدر قربون صدقهی هم میرن که مخاطب کلا بیخیال ادامهی کار میشه، یا انقدر گریه زاری میکنن که کار مصنوعی به چشم میاد و...
اگه یه پارت، کار دیالوگی نوشتی، سریع اونو وایرال نکن، بشین دهبار بخونش، بلند بلند بخونش، تا متوجه ضعف کار و دیالوگهای اضافی و البته ضعیف بشی.
#نکات_مهم
🌻.از نقد دیگران نترسید!
همهٔ افرادی که وارد حرفهای شدهاند چه اوایل کار و چه زمانی که در حرفهشان به مهارت کافی رسیدند، مورد نقد دیگران قرار گرفتهاند. کسانی که با هر نقد شکستند و به توانایی خودشان شک کردند هیچوقت نتوانستند ادامه بدهند و بهترین خودشان را ارائه دهند و در مقابلْ، هنرمندانی که از هر انتقاد سازندهای بهترین بهره را بردند و برحسب همان نقدهای سازنده ایرادهای خود را اصلاح کردند، بهتدریج در حرفه و هنر خود به مهارت رسیدند. خوب است که زندگینامهٔ نقاش مشهور، ونسان ونگوگ را مطالعه کنید. بله؛ ونگوگ همان نقاشی که گوش خود را برید و بارها مورد نقد دهها منتقد قرار گرفت. همان نقاشی که منتقدها میگفتند نقاشیهایش هیچ معنایی ندارند و هیچکس تابلوهایش را نمیخرید. زندگینامهٔ او را بخوانید تا بدانید که فقط شما نیستید که مورد نقد قرار میگیرد بلکه هنرمندان بزرگ جهان هم این دوران را گذراندهاند.
اگر نوشتهتان را منتشر کردید و مورد نقد قرار گرفتید؛ نباید اعتمادبهنفستان را از دست بدهید بلکه باید از نقدها پلی برای بهترشدن بسازید. از نقدها نترسید چرا که گاهی نیاز به یک تلنگر برای پیشرفت دارید. شاید نیاز است که نوشتهتان را ویرایش کنید؛ ولی بدون انتقاد سازندهی دیگران، متوجهش نباشید.
#نکات_مهم
✨حداقل روزی یک جمله بنویسید
روزها را از دست ندهید، بهتر است روزی حتی یک جمله بنویسید تا اینکه اصلاً چیزی ننویسید. به نوشتنِ حداقل یک جمله در روز عادت کنید! سپس یک پاراگراف و سپس هزار کلمه. اینچنین است که نویسنده پا به عرصهی هستی میگذارد.
🔖اندیشیدن از خواندن و نوشتن مهمتر است.
🌿خواندن فقط ورق زدن نیست؛ تفکر در مورد آنچه نوشته شده، یادداشت برداری، نوشتن در حاشیه، مقایسه ذهنی با کتابهای دیگر و جستجوی ایدهها یا تصاویر جدید است.
🌿اگر فقط یک کتاب را میبلعید و ده دقیقه بعد فراموش میکنید که در مورد چیست، خواندن فایدهای ندارد. خواندن کتاب یک تمرین برای ذهنتان، ژیمناستیک برای افکار و توسعه تخیل شماست.
✨ده کلید برای نویسندگی خلّاق
بهطور خلاصه شما به ده کلید خلاقیت نیاز دارید. پس بهتر است برای شروع نوشتن هر یک از آنها را به ذهنتان بسپارید:
• کنجکاوی؛
• شور و اشتیاق؛
• اراده؛
• آگاهی و هوشیاری؛
• انرژی؛
• استقبال از فکرهای تازه؛
• حساسیت؛
• سماجت و سرسختی؛
• گوش شنوا؛
• چشم بینا.
نگارش خلّاقانه ساده نیست. طاقت و اراده میخواهد؛ اما همه از انجامدادن آن واهمه دارند. از معروفترین و پرفروشترین نویسندگان تا نویسندگان کاملاً تازهکار؛ اما دیگران چگونه بر ترسشان غلبه میکنند؟ خیلی ساده: آنها مینشینند و مینویسند.
هر روز مینویسند؛ زیرا حس میکنند اگر سرشان هم برود باید بنویسند. تا آنجا که میتوانند مینویسند و دائم مینویسند؛ آنها میدانند میترسند اما نمیگذارند ترسشان مانع نوشتنشان شود.
#نکات_مهم
✨بد بنویسید؛ اما بنویسید.
🍂به جای «من بزرگ و عالی هستم» میگوییم «من میخواهم بد بنویسم. من حاضرم کار لازم برای اتمام این پروژه را انجام بدهم، چه خوب باشد چه بد.»
🍂وقتی ما روی بزرگ بودن اصرار میکنیم، دیوار متوقفمان میکند. وقتی ما حاضریم افتاده و فروتن باشیم، راهمان را از زیر دیوار باز میکنیم و میتوانیم به شادیِ آزادانه نوشتن برسیم.
🍂ما با آماده بودن برای «بد» نوشتن، خودمان را برای نوشتن آزاد میکنیم؛ شاید حتی برای خوب نوشتن. به عبارت دیگر، ما به ایجاد طرح اولیه برمیگردیم.
🖊 جولیا کامرون
لازمهی نوشتن؛ شروع کردن است.
در ابتدا بد مینویسیم اما به مرور زمان میتوانیم قلق واژگان را به دست بیاوریم و بهترینها را خلق کنیم...
#نکات_مهم
🔺بنویسید ولی واقعی
🌸.اگر قصد نوشتن داستان یا حتی نوشتههای کوتاهی رو دارید سعی کنید از خاطرات و اتفاقاتی که تجربهشون کردید بهره ببرید. خوانندهها، نوشتههایی که واقعگرایانه باشن رو بیشتر میپسندن. از اصطلاحاتی توی دیالوگها استفاده کنید که اکثر افراد توی گفتوگوهای روزانهشون اونها رو بهکار میبرن. خیال نکنید اگه از واژههای ادبی استفاده کنید خواننده رو مجذوب داستان میکنید اتفاقا برعکس، استفادهٔ بیش از حد از این نوع واژهها خواننده رو دلزده میکنه و اونها رو از مطالعهٔ ادامهی داستان منصرف میکنه.
🌸.بهجای اینکه توی مکالمهٔ بین شخصیتها،(دیالوگ) بگید «تیغههای تیز آفتابو روی سرم حس میکنم»، بنویسید: «آفتاب داره جزغالهم میکنه».
جای آرایهها و صنایع ادبی توی دیالوگ نیست. نگاهی به روزمرگی خودتون بندازید. توی مکالماتتون با نزدیکترین افراد زندگیتون چقدر از اصطلاحات ادبی که توی داستان مینویسید، استفاده میکنید؟ خوبه که در حین نوشتن دیالوگها نیمنگاهی هم به روزمرگیهای خودتون و اطرافیانتون بندازید تا مطمئن بشید که داستان دور از ذهن و تصور خواننده نیست.
به نام تک مکانیک قلب های تصادفی ؛
این وبلاگ به منظور قرار دادن مطالب ادبی و آموزش نویسندگی ،رمان،دل نوشته،داستان وشعر ساخته شده است و همراه مخاطبان علاقه مند به این حوزه ها است ومن حسنا خسروشاهی نویسنده این وبلاگ با پست هایی با موضوع نویسندگی در این راه به شما کمک خواهم کرد تا متن ها و نوشته های شما زیباتر و دلنشین تر از قبل شود ،علاوه بر آموزش نویسندگی در این وبلاگ دلنوشته ها و یا داستان ،شعر هایی به قلم خودم هم با شما عزیزان به اشتراک گذاشته میشود 💚🌱
باماهمراه باشید🔔